جدول جو
جدول جو

معنی آی کیو - جستجوی لغت در جدول جو

آی کیو
IQ بهره هوشی (روان شناسی)
تصویری از آی کیو
تصویر آی کیو
فرهنگ فارسی معین
آی کیو
بهره هوشی، هوش بهر
تصویری از آی کیو
تصویر آی کیو
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیتکین
تصویر آیتکین
(پسرانه)
غلام ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آن کاو
تصویر آن کاو
آن کس که او
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
مرکّب از: بی + کیل، بدون کیل. بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش:
دینت را با عالم حسی به میزان برکشند
بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند.
ناصرخسرو.
و رجوع به کیل شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + کیش، بی دین، بی ایمان، کافر، رجوع به کیش شود، بدخلق، بدخوی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُفْوْ)
مرکّب از: بی + کفو، بی نظیر. بی مثل. بی شبه. بی عدیل. بی همال. بی مانند. بی همسر. (یادداشت مؤلف) :
به مجلس خدایگان بی کفو
که نافریده همچو او خدای او.
منوچهری.
در امارت بده بی کفو و شبیه
در وزارت شده بی مثل و نظیر.
سوزنی.
رجوع به کفو شود، برائت. (یادداشت مؤلف) :
جائی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی ّ بی گناهی ؟
حافظ.
، عصمت. (یادداشت مؤلف) :
کنون در پیش شهری و سپاهی
ز من بنمود خواهد بی گناهی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
بمعنی ممالک عظیم، نامی که بزبان مغولی به دو ولایت قراچانک و چغان چانک دهند و بزبان هندی قندو و بزبان فارسی قندهار نامند و حدود آن منتهی است به ولایت تبت وتنکقوت و بعضی ولایات و کوههای هندوستان ولایت ختای وزر دندان. (جامع التواریخ چ بلوشه صص 375- 378)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
بی وقت. بی هنگام.
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نوده چناران است که در بخش حومه شهرستان بجنورد واقع است و 335 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی کیش
تصویر بی کیش
بی دین، کافر، بی ایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آی دی
تصویر آی دی
شناسه، نام کاربری
فرهنگ واژه فارسی سره
گوشه کنج زاویه
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی است که از سردرد و نفرین به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قرارداد در روابط تولیدی ارباب و رعیتی که یک سوم محصول
فرهنگ گویش مازندرانی